شهیدی که ازدواج را مهمترین اولویت میدانست/دلیل پافشاری های شهید محمود نادعلی به ازدواج چه بود؟
تاریخ انتشار: ۱۴ آذر ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۸۴۲۷۳۸
گروه زندگی: محمود نادعلی یکی از شهدای دفاع مقدس است که در سن 25 سالگی در عملیات والفجر8 به شهادت رسیده.این جوان انقلابی علی رغم مخالفت هایی که خانواده داشتند و حضور فعالش در جبهه های جهاد حق علیه باطل اصرار عجیبی بر ازدواج داشته و این امر مقدس را مهم تر از جهاد می دانسته.ازدواج این شهید داستان جالبی داد که در ادامه مادر شهید برای مان خواهد گفت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مادر شهید محمودنادعلی ماجرای ازدواج این شهید و اصرار آن بر ازدواج را اینطور بیان میکند: 19سالش که بود یک روز بعدازظهر آمد خانه،موتورش راگوشهی حیاط گذاشت و صدایم کرد.سابقه نداشت در طول روز برگردد، معمولا صبح که ازخانه بیرون می رفت تا غروب آفتاب بازنمیگشت. نگران شدم فکر کردم اتفاقی افتاده که این وقت روز به خانه آمده. سراسیمه دویدم وسط حیاط. وقتی من را با آن حال و روزدید،خندید و گفت: نترس نه تیر خوردم نه خبر شهادت کسی را آوردم.
گفتم :محمود تو را به جان آقا جانت راست بگو اصلا ببینم رضا کجاست؟
رضا پسر دوم ام بود. محمود که به دنیا آمد یک سال و شش ماه بعد خدا رضا را به ما داد زمان انقلاب بود و هردویشان در گیر و دار تظاهرات و اعلامیه خش کردن بودند.
گفت : بخدا راست میگم مادر ، هیچ اتفاقی نیفتاده .داداش رضا هم با بچه های مسجد رفتند اعلامیه پخش کنند.
گفتم :عجب !!!تو چرا نرفتی ؟نکند بلاخره با شاه صلح کردی یا که بیخیال انقلاب شدی ؟
گفت : نه شاه دشمن خونی ماست انقلاب هم نزدیک است. امروز زود آمدم که برویم شناسنامه ام را عکس دار کنیم.
گفتم :دوباره چه خوابی دیدی محمود ؟؟چه فکری توی سرت هست هان؟؟؟؟ خندید و گفت :هیچی فقط زود چادرت را سر کن برویم که دیرم شده بچه ها دست تنها هستند باید زود برگردم.
هرچه گفتم بگذار برای وقت دیگری گفت نه !!چادر سر کردم و همراهش رفتم ، باهر دردسری که بود شناسنامه اش را عکس دار کردیم.
فکر می کردم برای کارهای در مسجد شناسنامه عکس دار می خواست اما از آن روز به بعد می نشست کنارم و با زبان بی زبانی به من می فهماند که وقت ازدواج اش شده است. اما از نظر من هنوز زود بود برای محمود۱۹ ساله ام.
صبح ها که از خانه بیرون می رفت می گفت :مادر رفتی پیش همسایه ها نشینی فقط غیبت بکنی!حرف خوب بزنید.
می پرسیدم :چه حرفی مثلا؟
می گفت :بگو دنبال عروس خوب می گردی برای پسرت ، شاید آستینی بالا زدند و من هم سامان گرفتم.
میگفتم :الله اکبر برو محمود حالا چه وقت زن گرفتن است؟؟
غروب هم که بر می گشت میگفت: مادر نمی دونی چه قدر شرمنده میشم وقتی روی زمین راه می روم.
وقتی که می پرسیدم چرا گل از گل اش می شکفت و شروع میکرد به سخنرانی :برای اینکه پیامبر فرمودند «بدترین شما عزب های شما هستند و فرومایه ترین مردگان شما عزب های شما هستند»
آن قدر کنار گوشم این حرف ها را خواند که راضی شدم و برایش رفتم خواستگاری.
انتهای پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: ازدواج سبک زندگی شهدا ازدواج اسان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۸۴۲۷۳۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تشییع و خاکسپاری پیکر مادر شهیدان والامقام دزفولی در اندیمشک
به گزارش خبرگزاری صدا و سیمای استان خوزستان، پیکر پاک حاجیه خانم روبخیر برزیده، مادر شهیدان والامقام عبدالرحیم و عبدالکریم دزفولی از شهدای ۸ سال دفاع مقدس بر دستان مردم قدرشناس اندیمشک تشییع و در جوار فرزندانش در قطعه قدیم بهشت زهرای این شهرستان به خاک سپرده شد.
در این مراسم فرماندار اندیمشک، امام جمعه، مدیران و کارکنان دستگاههای اجرائی، اصناف و بازاریان و خانوادههای شاهد و ایثارگر شهرستان حضور داشتند.
شهید عبدالرحیم دزفولی متولد ۱۳۴۳، سال ۱۳۵۹ در کوت شیخ خرمشهر و شهید عبدالکریم دزفولی متولد ۱۳۴۵، سال ۱۳۶۱ در عملیات رمضان به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.